هو التواب
چند وقتی بود تحریم های ظالمانه بدجوری فشار می اوردند...
تحریم هایی که سلب توفیق کرده بود اند توفیق طاعت خدای متعال!
ظالمانه بودند از جنس ظلمت نفسی!
دیگر دل ارام نبودم دلواپس حال خودم بودم
قدرت مبارزه نداشتم با تنها قدرت جهان!
مذاکره را شروع کردم برای مبارزه با نفسم!
مکان مذاکرات برای طرف مقابل فرقی نمیکرد!
او همه جا بود...
من بودم که حاضر به مذاکره نبودم...
مذاکرات را اغاز کردم
هیچ امتیازی نداشتم!
او فقط مرا نگاه میکرد
یادم رفته بود که همیشه مرا نگاه میکند
تحریم ها را دیدم...
حمایت از تروریست درون خودم!
در نظر نگرفتن حقوق الناس!
هرچه گناه بود با توبه نکردن غنی کردم
انقدر درصد غنی سازی گناهم بالا رفته بود که بوی تعفن تشعشعات اش همه را خفه کرده بود
راهی نداشتم جز برچیدن راه های انجام گناه
که این تنها راه بود برای ارتباط با تنها قدرت جهانی!
گناهانم خطرناک ترین سلاح دنیا بودند
تو در ازای رها کردن انها سلاح ایمان را به من میدهی!
هر چیز که به تو دادم در ازایش عزتمند شدم...
مراحل اعتماد سازی را اغاز کردم
تو نه از من بازرسی خواستی و نه بازپرسی!
همیشه مرا میدیدی .../
یخ ارتباطم با تو وقتی که اب شد
فهمیدم دلواپسی برای دل به ظاهر ارامم خوب بود!
انروز فهمیدم که چرا وقتی شعار فتح دنیا را میدادم
بجایی نرسیدم!
شعار فتح دنیا را میدادم و در فتح نفس اماره ام درمانده بودم !
فهمیدم فتح نفس اماره ام دنیا را تکان خواهد داد ....!